زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
تو را دادند از پیكان به جای شیر آب اصغر عطش طی شد تلظی نه، تبسم كن بخواب اصغر لبت خاموش بود اما گذشت از گنبد گردون ز قطره قطرۀ خونت صدای آب آب اصغر كه دیده گل شود بر روی دست باغبان پرپـر كه دیده خون مه ریزد به دوش آفتاب اصغر تو خاموشی و من در نینوا چون نی نوا دارم زند با نالۀ خود چنگ بر قلبم رباب اصغر دراین صحرا كه پُر گردیده از فریادِ بی پاسخ تو با لبخند گفتی اشك بابا را جواب اصغر شود از شیر، شیرین؛ كام طفل شیرخوار اما تو روی دست من از تیر گشتی كامیاب اصغر اگر چه بر سر دسـتم شهید آخرین گشتی تو از اول شدی بهر شهادت انتخاب اصغر تو هم خون خدا، هم زادۀ خون خدا هستی كه در آغوش ثارالله چشم خویش را بستی به كف چون جان گرفتم تا كنم تقدیم جانانت گلویت را سپر كن تا بگیرم پیش پیكانت ذبیح من مـبادا گـوسـفـنـد از آسـمـان آیـد مهیا شو كه سازم در منای دوست قربانت تكلم كن، تكلم كن، بگو من آب می خواهم تلظی كن، تلظی كن، فدای كام عطشانت ز بی آبی نمانده در دو چشمت قـطرۀ اشكی كه تر گردد لب خشكیده ات از چشم گریانت ز حجم تیر و حلق نازكت گردیده معلومم كه خواهد شد جدا از تن سرِ چون ماه تابانت نگویی كس نشد همبازی ات بر گرد گهواره شرار تشنگی تا صبح، بازی كرد با جانت به تیر دوست ای سر تا قدم عاشق؛ تبسم كن بـپر در دامن زهرا و با محـسن تكلم كن |